یه آقا

یه آقا

تـــَمَنـَّیتُ مِن لَیلی عَن ِ البُعدِ نَظرَة ً...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۹ مطلب با موضوع «اشعار :: غزل» ثبت شده است

تا برقرار حُسنی، دل بی‌قرار باشد

تا روی تو نبینم جان سوگوار باشد

تا پیش تو نمیرد، جانم نگیرد آرام

تا بوی تو نیابد، دل بی‌قرار باشد

جانا ز عشق رویت، جانم رسید بر لب

تا کی ز آرزویت، بیچاره زار باشد؟

آن را مخواه بی‌دل کو بی‌تو جان نخواهد

آن را مدار دشمن کت دوستدار باشد

درمان اگر نداری، باری به درد یادآر

کز دوست هرچه آید آن یادگار باشد

با درد خوش توان بود عمری به بوی درمان

با غم به‌سر توان برد گر غمگسار باشد

خواهی بساز کارم، خواهی بسوز جانم

با کار پادشاهان ما را چه کار باشد؟

از انتظار وصلت آمد به جان عراقی

تا کی غریب و خسته در انتظار باشد؟

چهاردهم رمضان المبارک
1435
شنبه

۲۱ تیر ۹۳ ، ۱۹:۱۵

شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد

جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد


شبیه طفل جسوری که رنج داده پدر را

برای گریه‌اش اینک به فکر شانه بیفتد
 

درست مثل جوانی شرور و عاصی و سرکش

که وقت غصه و غربت به یاد خانه بیفتد

 

نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهت

دعا بکن که مبادا دل از نشانه بیفتد

همیشه وقت زیارت، شبیه پهنه‌ی دریا

تمام صورت من در پی کرانه بیفتد

 

شبیه رشته‌ی تسبیح پاره، دانه‌ی اشکم

به هر بهانه بریزد... به هر بهانه بیفتد

 

ولیِّ عهد دلم نه! تو شاه کشور قلبی!

که با تو قصهی جمشید، در فسانه بیفتد

خیال کن که غزالم، بیا و ضامن من شو

بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد

 

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد

اگر که مرغک زاری، از آشیانه بیفتد...*

 

شب سه شنبه
یازدهم ذی القعدة
شب ولادت حضرت ثامن الحجج
اباالحسن الرضا علیه السلام

مشهد مقدس**


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* محسن رضوانی.

** امروز مشرف شدیم به پابوسی حضرت.

۲۶ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۴۶

...این خلق به تفصیل در هر پیشه‌ای و صنعتی و منصبی [می‌کوشند] و تحصیل نجوم و طب و غیر ذلک میکنند و هیچ آرام نمیگیرند، زیرا آنچه مقصود است به دست نیامده است. آخر معشوق را "دل‌آرام" میگویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد؛ پس به "غیر" چون آرام و قرار گیرد؟!*

ألا بذکر اللـهِ، تطمئنّ القلوب...*

 

دوشنبه
یازدهم شوال
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* فیه ما فیه مولانا.
** سوره رعد، آیه 28: هان که دلها تنها با یاد خدا آرام میگیرد!

تیتر، مصرعی از عراقی. قسمتی از این غزل زیبای اوست:

آرامِ دلِ غمگین، جز دوست کسی مگزین

فی‌الجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم

دلدار دل‌افگاران غم‌خوار جگرخواران

یاری‌دهِ بی‌یاران، هرجا همه او دیدم

دیدم گلِ بستان‌ها، صحرا و بیابان‌ها

او بود گلستان‌ها، صحرا همه او دیدم!

دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس

او بود، همه او، بس، تنها همه او دیدم

هان! ای دل دیوانه، بخرام به میخانه

کاندر خم و پیمانه پیدا همه او دیدم

در میکده و گلشن، می‌نوش می روشن

می‌بوی گل و سوسن، کاینها همه او دیدم

در میکده ساقی شو، می در کش و باقی شو

جویای عراقی شو، کو را همه او دیدم...

۲۸ مرداد ۹۲ ، ۱۷:۳۳

اول عشق تو "لَن" بود نمی دانستم
آخرش هم "ابَداً" بود نمی دانستم

نام عاشق همه جا بیشتر از معشوق است
همه جا صحبت من بود نمی دانستم

چشم من خیس شد، عاشق شدنم هم لو رفت
گریه بر من قَدِغن بود نمی دانستم

بعد از این نام مرا نیز فراموش کنید
عشق ، بد نام شدن بود نمی دانستم

تا دم خیمه رسیدیم و ندیدیم تو را
دل ما اهل «قَرَن» بود نمی دانستم

از لب چشمه مرا تشنه برم گرداندند
تشنگی طالع من بود نمی دانستم

مرغ باغ ملکوتم به خدا حیف شدم
در دلم میل چمن بود نمی دانستم...*

عصر سه شنبه
5 / 10 / 1434

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* علی اکبر لطیفیان.

۲۲ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۰۰

قال أمیرُالمؤمنین علیه السلام:

پیشوای دلباختگانِ پروردگار ـ که سلام خدا بر او باد ـ فرمود:


کَم مِن صائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن صیامِهِ إلّا الجُوعُ و الظَّمَا،

چه بسا روزه‌داری که بهره از روزه‌ی خود ندارد، جز تشنگی!

و کَم مِن قائِمٍ لَیسَ لَهُ مِن قیامِهِ إلّا السَّهَرُ و العَناءُ،

و چه بسیار به‌‌پا‌خیزانی در شب، که بهره‌ای از قیام خود ندارند جز بیداری و رنج

حَبَّذا نَومُ الأکیاسِ و إفطارُهُم!*

بَه‌بَه از خواب زیرکان و بَه‌بَه از افطار آن‌ها!


وَ اللَّهِ لَنَوْمٌ عَلَى یَقِینٍ، أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ أَهْلِ الْأَرْضِ مِنَ الْمُغْتَرِّین!*

به خدا قسم! واقعاً خوابی که همراه با یقین باشد،

از [همه‌ی] عبادت زمینیانِ [مغرور و] فریفته[ی ظواهر] ارزشش بیشتر است!

عصر جمعه
سوم شهراللـه
رمضان المبارک
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* نهج البلاغة، کلمات قصار، کلمه 145.

تیتر غزلی از فروغی بسطامی:
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند...

ابن‌ابی‌الحدید در شرح این عبارت می‌گوید:
منظور از "اکیاس" در این عبارت امیرالمؤمنین، همان علمای عارف به پروردگار است. و علّت این‌که خوابشان از عبادتِ سایر مردم برتری دارد آن است که عبادات آن‌ها، مطابق با عقیده‌های راسخی است. لذا اعمال آن‌ها فروعی است که به یک اصل ثابت و دارای حقیقت برمی‌گردد و ملحق می‌شود. اما جاهلان اینطور نیستند. چرا که آن‌ها خدا را نشناخته‌اند [که حالا بخواهند واقعا او را عبادت کنند] و عبادتشان در حقیقت متوجه به سمت خدا نیست؛ پس طبیعتا پذیرفته نیست! و روی همین مبنا و معیار است که عبادت مسیحیان و یهودیان فاسد است. (شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج18، ص344)

یه آقا: اگرچه حرف ابن‌ابی‌الحدید از جهتی صحیح است که عبادت جاهلان به خاطر منشأ فاسدش طبیعتا نباید پذیرفته شود، اما خداوند متعال از روی کرم و فضلش عبادت "مای عوام" را می‌پذیرد. خودش فرموده است: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدا: و اگر فضل و رحمت واسعه‌ی خداوند بر سر شما نبود، هیچ‌گاه ـ حتی ـ یک نفر از شما پاک نمی‌شد. (سوره نور، آیه21).

۲۱ تیر ۹۲ ، ۱۸:۵۴

چند شب قبل، توی محل تحقیقات موندم. یه سجاده‌ی سفید برداشتم و رفتم اتاقِ کتاب‌خونه. سجاده رو پهن کردم و با خودم گفتم بذار قبل از نماز شب، یه کمی فکر کنم. تأمّل و آرامش قبل از نماز، اثر خوبی توی حضور قلب داره. نشستم به فکر کردن. یه لحظه چشمامو بستم وباز کردم دیدم فضای اتاق به شدّت روشن شده! اگر خیال کردید نور اسفهبدیّه رو شهود کردم، سخت در اشتباهید! یه نگاه به ساعت انداختم دیدم ساعت شش و بیست دقیقه‌ی صبحه!!!
           قبول باشه إنشاءاللـه! خسته نباشید!
           نمی‌دونستم بخندم یا گریه کنم!
           یه بنده‌ی خدایی بود می‌گفت اومدیم قدس رو آزاد کنیم، کربلا رو هم از دست دادیم. حالا حکایت ماست!

 

شب سه شنبه
آخر شعبان المعظم
1434

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تیتر از سعدی شیرازی. غزل جالبیه که بوی توحید میده. چند بیتش:
زهدت به چه کار آید؟ گر رانده‌ی درگاهی
کفرت چه زیان دارد؟ گر نیک سرانجامی
بیچاره‌ی توفیقند، هم صالح و هم طالح
درمانده‌ی تقدیرند، هم عارف و هم عامی
جهدت نکند آزاد، ای صید که در بندی!
سودت نکند پرواز، ای مرغ که در دامی...

۱۸ تیر ۹۲ ، ۰۲:۱۵

 

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت

از فکر این‌که قد نکشیدم دلم گرفت

از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی...

بالاتر از خودم نپریدم... دلم گرفت

از اینکه با تمام پس‌اندازِ عمر خود

حتی ستاره‌ای نخریدم دلم گرفت

کم‌کم به سطح آینه برف می‌نشست

دستی بر آن سپید کشیدم دلم گرفت

دنبال کودکی که در آن سوی برف بود...

رفتم ولی به او نرسیدم دلم گرفت

نقاشی‌ام تمام شد و زنگ خانه خورد

من هیچ خانه‌ای نکشیدم دلم گرفت

شاعر کنار جوی گذر عمر دید و من*

خود را شبی در آینه دیدم دلم گرفت...**


عمری گذشت، راه سَلامی نیافتیم
شرمنده‌ی دلم... که چه‌ها درخیال داشت...
دلم می‌خواد زار زار گریه کنم...

(به بهانه‌ی سفید شدن چند تار موی سرَم)
شب سه شنبه
بیست و چهارم رجب
1434
ارسال در شب یکـشنبه
بیست و نهم 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* اشاره به شعر حافظ دارد: بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین.

** مهدی نقبایی.

۱۶ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۲۶

یک.
کربلا

           جدای از مشغله‌ها، اصلا این روزها دستم به نوشتن نمی‌ره.
           قبل از تعطیلات نوروز بود که به صورت انفرادی راهی عتبات شدیم. قبل از هر جا ـ به رسم ادب ـ مشرف شدیم نجف. شب اول رو بدون زیارت کردن، رفتیم یه مسافرخونه. فردا صبحش خونه‌ی سیدعلی رو پیدا کردیم و رفتیم ساکن شدیم. پنج روز نجف موندیم. جز حرم مولا أمیرالمؤمنین علیه السلام، مرقد انبیای الهی عظام، حضرت هود و حضرت صالح علیهما السلام رو زیارت کردیم.
           وادی‌السلامِ عجیب، و قبر مرحوم قاضی رو هم بهره‌مند شدیم.
           روز ششم مشرف شدیم کربلا. پنج روز در کربلا بودیم، که دو روز آخر رو خیلی سخت تحمل کردم. فضای حرم و حجم مصیبت‌ها، گاهی اوقات خیلی روی قلبم فشار می‌آورد. قتلگاه رو که دیدم، نزدیک بود بالا بیارم... بگذریم.
           حرم حضرت اباعبداللـه روحی له الفداء و مهمان‌نوازی حضرت بی‌نظیر بود. حلاوت زیارت شب جمعه‌ی کربلا رو هیچ‌وقت فراموش نخواهم کرد.
           روز جمعه ـ که روز پنجم اقامت ما در کربلا بود ـ با زیارت وداع حرمین شریفین و زیارت تلّ زینبیه و قتلگاه و قبر مرحوم ابن فهد حلّی به پایان رسید.
           و من اصلا طوری محو عنایات حضرت سیدالشهداء علیه السلام بودم که فراموش کردم سر قبر مرحوم سیدهاشم حدّاد و مرحوم ملاحسین‌قلی همدانی مشرف بشم.
           اقامت از حدّ پنج روز تمام که گذشت، به سمت کاظمین حرکت کردیم. سه روز مهمان امامین الکاظمین علیهما السلام بودیم و یک روز هم در این بین به زیارت سامراء و دو امام بزرگوار و حضرت أباجعفر (سیدمحمد) علیهم السلام مشرف شدیم.
           در تمام مدت اقامت کربلاء و کاظمین مهمان آشنایان و دوستان بودیم، جز روز آخر که از برخورد با "اغیار" ملول شدیم و از صبح تا شب در روضه‌ی منوره‌ی حضرت موسی بن جعفر و جوادالأئمه علیهم السلام پناه گرفتیم.
           بعد از چهار روز اقامت در کاظمین، به سمت ایران حرکت کردیم که مجموعا از روز حرکت تا برگشت، 17 روز طول کشید.
واقعا زیارت، چقدر در طرز فکر آدم اثر داره. خیلی عجیبه.
            اما از بین این همه، حال روضه‌ی منوره‌ی امیرالمؤمنین و حرم سید محمد و مسجد سهله، و مسجد براثا در بغداد، حال خاصی داشت. یک تجلی توحیدی در این چهارمکان احساس کردم که در جاهای دیگه نبود. الحمدلله... الحمدلله...
            نمی‌دونم چرا فکر و قلمم جامد شده. نمی‌تونم بنویسم. حالش نیست. 

 
با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت

هم چنان که جگر خویشتن از یادم رفت
من اویسم بگذارید که اُطراق کنم
بوی شهر تو که آمد قَرَن از یادم رفت
جذبه‌ی عشق چنین است: فقط ذوب کند!
صحبت نام تو شد نام "من" از یادم رفت
قصد "ربِّ اَرِنی..." گفتن من دیدن توست
تا نگاهم به تو افتاد "لَنْ..." از یادم رفت
مرغ باغ ملکوتم به حرم آمده‌ام
بر روی گنبد زردت چمن از یادم رفت
مثل فطرس نکنم پشت به گهواره‌ی تو
بال من خوب که شد پر زدن از یادم رفت
"ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم"
بی سبب نیست کنارت سخن از یادم رفت
می‌رود دل به همان جا که تعلّق دارد
صحبت کرب و بلا شد وطن از یادم رفت...*

قم المقدسة
شب سه شنبه
بیست و هشتم
جمادی الأول

تکمیل در عصر جمعه
اول جمادی الثانی
1434

ـــــــــــــــــــــــــــــ
* علی اکبر لطیفیان.
شعر تیتر از سعدی.

۱۹ فروردين ۹۲ ، ۲۱:۴۵

دامن کشان همی ‌شد در شَرْبِ زرکشیده*

صد ماه رو ز رَشکش جیْب قـَصَبْ** دریده

از تاب آتش مِی بر گِردِ عارضش خِویْ***

چون قطره‌های شبنم بر برگ گل چکیده

لفظی فصیح شیرین قدّی بلند چابک

رویی لطیف زیبا چشمی خوشِ کشیده

یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده

شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده

آن لعل دلکشش بین وان خنده‌ی دل آشوب

وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده

آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد

یاران چه چاره سازم با این دل رمیده

زنهار تا توانی اهل نظر میازار

دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده

تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت

روزی کرشمه‌ای کن ای یار برگزیده

گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ

بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده*


امشب که این غزل رو می‌خوندم، ‌اختیار اشک‌‌هامو نداشتم...

نگارش در شب شنبه
19ربیع الثانی
1434
ارسال: فرداش!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* "شَرْبِ زَرْکشیده": نوعی لباس که در الیاف آن از طلا استفاده می‌شده و ظاهرا از جنس کتان بوده است.

** قـَصَب: پارچه‌ی ابریشمی یا حریر (تردید از منه).

*** خِویْ: عَرَقِ تن. بر وزن مِی (واو کلمه خوانده نمی‌شود).

۱۲ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۴۴

ای دل بشارت می‌دهم خوش روزگاری می‌رسد
یا درد و غم طی می‌شود، یا شهریاری می‌رسد
اندیشه از سرما مکن! طی می‌شود دورانِ دِی
شب را سحر باشد ز پِی... آخر بهاری می‌رسد...
ای منتظر غمگین مشو!  قـــدری تحمّل  بیشتر!
گــَردی به پا شد در افق... گویا سواری می‌رسد!*

عصـر جـمعه
4 / 4 1434 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مفتون امینی. 

۲۷ بهمن ۹۱ ، ۱۵:۴۰