دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد!*
پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۱، ۰۳:۳۶ ب.ظ
دیشب خواب موندم. همین! به همین سادگی!
شب نیمهی شعبان، شب سرنوشت، خواب موندم! تا ساعت دو و نیم بیدار بودم، اما نه برای عبادت. دیدم نمیتونم بیدار بمونم؛ عبادتم کیفیت نداره. تصمیم گرفتم یه چرت بزنم و بیدار شم. به مادر گفتم من میخوابم، هرطور شده منو یه کم دیگه بیدار کن.
و خوابیدم... بیدار که شدم نماز صبح بود... میخواستم از ناراحتی زار بزنم...
دیروزش خیلی خسته شده بودم. مادر گفت خیلی صدات زدم، اما بیدار نشدی...
حالا من هرچی صغری کبری بچینم، بیتوفیقی مگه شاخ و دم داره؟!
آره... نامحرم بودم... دیشب من نامحرم بودم...
پنج شنبه
نیمه شعبان
۱۴۳۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه ی نامحرم زد/حافظ.
۹۱/۰۴/۱۵