من از کودکی، عاشقت بوده ام...
همین تازگیا، خداوند به یکی از اقوام ما پسری عطا کرد که اسمش رو گذاشتهن «امیرعلی». اسم تکبرادر بزرگِ همین کوچولوی تازه از راه رسیده هم «امیرمحمد» هستش. توی یکی از فامیلهای نزدیک دیگهمون هم اسم بچهشون ـ که الآن یکی ـ دو سالشه ـ رو گذاشتند «امیرحسین».
داشتم به این فکر میکردم که تطوّر و تغییر و تحوّل و تکامل و پیشرفت ـ و احیاناً نقصان و پسرفتـ بشر در طول تاریخ، در جنبههای مختلفی بوده و توی ریزترین مسائل میتونی تغییر دیدگاه نسلها رو پیدا کنی. نمونهش همین سلیقۀ اسم انتخاب کردن! نه در مقایسۀ غیرمذهبی با متدیّنها! نه! در تفاوتِ سلیقۀ اسمانتخابکردن یک پدر و پسرِ مذهبی و همسو ـ از نظر اعتقادی ـ در عجبم! و نه در گذشتۀ دور و سدههای گذشته! نه! در همین دورۀ کودکی ما تا الآن، تفاوت و سلیقهها زیرورو شده. توی همین کوچهپسکوچههای قم، یادمه که چقدر اسمهایی تو مایههای «عبدالله»، «غلامحسین»، «غلامرضا»، «غلامعلی»، «عبدالرحمن»، «عبدالصمد»، «عبدالحسین» و... به گوشمون میخورد. دقّت که بکنی، میبینی توی این اسامی یه باری و رنگوبویی از عبودیت و تذلّل و خشوع و فروتنی خوابیده بود. مردم، افتخار میکردند که بچهشون نوکر امام حسین باشه! مردم با یه عشقی موقع ولادت بچه، کامش رو با تربت سیدالشهداء علیه السلام باز میکردند. نمیگم این فرهنگ اسامی «عبد» و «غلام»دار، یک فرهنگ فراگیر بودهها، اما چیز عجیب و غریبی هم نبوده. اما الآن دیگه از اون حالت تداول و شیوع افتاده. الآن که دارم این عبارت رو مینویسم اتفاقا یاد تکهای از عبارت مرحوم مؤلف روح مجرد رضوان اللـه علیه افتادم که با افتخار مینویسد:
«...والده حقیر در زمان کودکى گوش راست مرا سوراخ کرده و در آن حلقهاى عبور داده بودند به نام حلقه حَیْدَرى، و مرا هم غلام حَیدرى میخواندند. یعنى این طفل، غلام حلقه به گوش حیدر است. و تا این زمان گوش راست من سوراخ است، و دیگر قابل التیام نیست. زیرا کسى که نطفه اش و شیرش با ولایت حیدر بسته شده است، و گوشش را به نام و مهر حیدر سوراخ کرده و حلقه گذرانده اند، کجا میتواند ظاهراً و باطناً سرّاً و عَلَناً از غلامى خود دست بردارد؟» (روح مجرد/ص78)
اما در زمان فعلی، نمیگم اون حالت از بین رفته، نمیگم دیگه مردم به نوکرِ امام حسین بودن فرزندنشون افتخار نمیکنند، اما اون جرات و تعصّبی که روی اسامیای مثل «غلامحسین» بود، دیگه از بین رفت. نشانه؟ شاهد؟ همین اسامی! سری به آمار ثبت احوال بزنید! سالی چند تا اسم عبدالله و غلامحسین و غلامعلی ثبت میشه و سالی چند تا امیرحسین؟ اتفاقا چند سال پیش امیرحسین جزو بیشترین انتخاب خانوادهها شده بود.
سؤال: حالا اشکال کار کجاست؟ چه عیبی داره که مردم اسم بچهشون رو امیرحسین بگذارند؟ مگه اسم کفّاره؟ باز که اسم امام حسینه و تیمّن و تبرّک هم داره! چه عیبی توش هست؟
جواب: نمیدونم چقدر این جواب من به حقیقت نزدیکه. این جزو چیزهاییه که توی تخیّلات خودم مورد تأمّلم بوده، اما گمان میکنم این اسامی، نشانۀ بروز یک موج فرزندسالاری توی جامعۀ ماست. فرزندی که از همون ابتدا، قراره لیلی به لالاش گذاشته بشه و خلاصه آقا یا خانومِ خونه باشه و از همون اول، «امیر»ه! منتها خب یه «حسین» هم کنارش میگذارند، چون واقعا خانوادهها به سیدالشهداء علیه السلام ارادت دارند.
اگر دقت کنید، نشونههای بیشتری پیدا میکنید. ما وقتی بچه بودیم، تا پایان دوران راهنمایی همه کچل بودیم! یادمه دوم راهنمایی که بودم، یک بار موهام کمی بلند شده بود. تابستون بود و دیگه از دست ناظممون راحت بودیم و یه کمی ـ واقعاً کم! ـ موهامون رو بلند کرده بودیم. یه شب برگشتم خونه، بابام نگاهم کرد و گفت فردا اگه اینطوری و با این موها بیایی خونه، رات نمیدم!
ما هم غرق دنیای کودکی و بچگی! فرداش به طوری کلی حرف پدر رو یادم رفت و شب خسته و کوفته از فوتبال و بدوبدوهای عالم طفولیت، برگشتم خونه. همون دمِ در تا نگاهم به نگاه پدرم گره خورد، دیدم بابام دوید دنبالم! یه کتک مفصلی خوردم و پدرم رفت که چوب رو بیاره و من یا علی! زدم به چاک! تنها جایی که برای فرار پیدا کردم، نردبون پشت بوم بود که یه آدم بزرگ به راحتی و سرعت نمیتونست ازش بالا بیاد اما من با اون جثه، توی سیمسوت (!) خودمو باهاشرسوندم به پشت بوم. هنوز اون شب گرمِ تابستونی رو یادم نمیره. گنبد و گلدستههای حضرت معصومه سلام اللـه علیها که در نور برق حرم میدرخشیدند رو خیرهخیره نگاه میکردم و نفسنفسزنان و با ترس، به صدای دادوبیداد و به شدت عصبی پدرم گوش میکردم: «همین فردا میری پیش حاج تقی و کچل میکنی! فهمیدی؟ پسرۀ پررو! خانوم! (خطاب به مادرم!) همهش تقصیر توه! این بچه رو لوسش کردی! کارش به جایی رسیده که دیشب بهش گفتم برو موهاتو کوتاه کن، حالا امشب پررو پررو اومده با موهای بلند...»
بابام با همۀ زورش داد میزد! و من میترسیدم...
نمیخوام بگم این نحوۀ تربیت درسته. اما جاهل رو نمیبینی مگر در افراط، یا در تفریط. افراد زیادی از نسل ما سختگیریهای شدید پدر و مادرها، کلافهشون کرد و خودِ ما حالا نسبت به فرزندانمون شُلِ شل کردیم! نه به اون شوری شورش، نه به این بینمکی!
موهای بلند بچهها رو میبینید؟ لبترکردنها و سریع اجابتشدنهاشون چطور؟ اینها برای نسل ما، حسرت نیست، اما بعد از به بار اومدن تعدادی از این سبک تربیت ـ مثل خیلی از نوجوونهای دهه هفتادی ـ شاهد یک نسل لوس و ننر و کمطاقت و پرتوقّع هستیم! حالا مسائل حجب و حیا بماند و حرفی راجع بهش نزنیم بهتره!
خلاصه اینکه مجموعۀ شاکله و روحیّۀ فرد، از نوعِ برخورد پدر و مادر، فضای محیط، و وراثت تشکیل میشه، و ریز به ریز این مسائل، در شکلدهی شخصیت بزرگسالی این کودک، مؤثر خواهد بود. مطمئن باشید فرزندی که در کودکی «چشم» زیاد گفته باشه، با کودکی که «بکننکن»ش توی خونه به راهه، خیلی متفاوته. فرزندی که از بچگی «امیر» باشه، با یه «عبد» و «غلام» طبیعتا متفاوته؛ (منکر استثنائات نیستیم البته؛ و نمیگم این مسئله تغییر شگرفی داره، اما در شخصیت کودک بیتاثیر هم نیست) و متأسفانه فرزندان کنونیِ جامعۀ ما، وقتی همۀ اون چیزی که در توان پدر و مادر بوده (با هر سطح مالی) برای جلب رضایتشون به کار گرفته شده، پدران ومادرانِ قابل اتّکایی برای فرزندانشون نمیشن.
در کافی شریف از امام صادق علیه السلام روایت هست که: تُستَحَبُّ عَرامَةُ فی صِغَرِه، لیکونَ حلیماً فی کِبَرِه؛ "سختگیری بر طفل در کودکی بهتر است تا در بزرگسالی بردبار و شکیبا باشد". (کافی/ج6/ص51)
سه شنبه
6رجب المرجب
1435
اضافه شده در تاریخ 7 رجب المرجب:
به نظر، این ما هستیم که فرهنگ یک جامعه رو میسازیم. یادمه مدتی قبل متوجه شدم اسم «امیرحافظ» توی جامعه زیاد شده. پرسیدم و گفتند فیلمی پخش میشده که بازیگر جوان اون فیلم اسمش این بوده. حالا جدای وظیفۀ رسانههایی که ادعای اسلامی بودن دارند، خودِ ما، خودِ من، همین شما، باید جا بندازیم که مثلا اسم «عبدالله» اسم خیلی قشنگیه. اسم پدر حضرت خاتمالأنبیاء بوده. از نظر مفهومی، این نوع اسامی اسامی قشنگی هستند. اسمهایی از انبیاء و ائمه که مهجور و کمانتخاب شدهاند رو رواج بدیم، حتی اگه اونا رو برای فرزندانمون انتخاب نمیکنیم هم نشون بدیم که اینها اسامی خوبی هستند. گاهی اوقات خانوادهها از ترس بازتاب یک اسم، اون رو برای بچهشون انتخاب نمیکنند. من خودم شنیدم از فردی که به خاطر ترس از تمسخر بقیه و اینکه بچهش رو «عبدُلی» صدا نکنند، اسم عبدالله رو برای فرزندش انتخاب نکرد! عُرف، الآن توی این فضا نیست که چه اسمی با معنا و قشنگه؛ توی این فکره که چی کلاس داره و الآن مُده.
و حساسیت این موضوع زمانی بیشتر میشه، که ما بدونیم اسم، دارای یک حقیقت و واقعیت هست. یعنی اون چیزی که شما به فرزندتون به عنوان اسم، یا لقب میدید، یک تأثیر حقیقی و تکوینی در روحیه و شخصیت او خواهد گذاشت، بدون هیچ شک و شبههای! لذا باید نگاه کرد که چه اسمی دارای اون حقیقت عالی و راقی هست، نه اینکه چی الآن مُده!
بسیاری از اسامیای که الآن بین مردم رواج دارن، معانی خوبی ندارند. مثلا اسم راحله! راحله، یعنی اون زاد و توشهای که مسافر برای خودش به سفر میبره، و در لغت، معمولاً صرف استعمال راحله، به الاغ برداشت میشده! یا مثلا اسم «دنیا»، که به معنای «پست» هست!! و اسامیای که ریشه و تاریخچۀ اونها درست مشخص نیست و صحیح نیست انسان بچهش رو به این نام بگذاره.
فرزندان، چند حق به گردن پدر و مادر دارند و اگر پدر و مادر این حقوق و وظایف رو انجام ندن، فرزند روز قیامت جلوی والدینش رو خواهد گرفت؛ از جملۀ این حقوق، انتخاب اسم زیبا و بامعناست. و مستحبه که انسان از اسامی انبیاء و ائمه و اولیاء برای فرزندش اسمی انتخاب کنه، و همچنین انتخاب اسامی ترکیبی از اسامی یا القاب اولیاء هم خوب و نیکو هست؛ مثل: محمدحسین. خوبه که در هر خونۀ شیعۀ امیرالمؤمنین، یک محمّد و یک فاطمه وجود داشته باشه. این اسامی، برکت و صفا و طراوت منازل شیعیان امیرالمؤمنینند و در گذر تاریخ، هیچگاه تکراری و ازمُدافتاده و ملالآور نمیشن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نمی دونم چرا این مصرع معروف رو انتخاب کردم برای این پست. شاعرشم نمیشناسم:
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام... الخ.